داستان عجیب دو تریدر برتر تاریخ که شما را شوکه میکند
- 1399/9/23
- 14246
- دیجیتال مارکتینگ
بزرگترین تریدر های بورس
داستان 2 تریدر را قرار است بخوانید که در طول زندگی کاری خود، بزرگترین شکست ها و بزرگترین موفقیت ها را با هم یکجا داشته اند. از این دو داستان می توانید نتایج خیلی بزرگی بگیرید پس با ما همراه باشید.
زندگی نامه کوتاهی از جسی لیورمور ترید افسانه ای:
جسی لیورمور در یک خانواده کشاورز در سال ۱۸۷۷ در ماساچوست به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود. در سن سه سالگی شروع به یادگیری خواندن و نوشتن کرد و در سن پنج سالگی در کمال تعجب شروع به خواندن مجله های مالی کرد. علاقه و استعداد زیادی در زمینه خواندن اعداد و ریاضیات داشت. پدر او در سن ۱۴ سالگی به جسی کمک کرد از مدرسه فرار کند و پدرش او را تشویق میکرد که در کنار او به کار مزرعه داری ادامه دهد اما علاقه جسی بیشتر در خواندن اعداد و ریاضیات بود. با کمک مادرش مزرعه را ترک کرد و مادرش به او ۵ دلار داد. پس از رفتن به شهر، جسی توانست شغل مورد علاقه خود را پیدا کند. او کسی بود که قیمت و حجم سهام ها را به روی تخته سیاه مینوشت.
شروع اتفاقات جالب:
جسی با دقت قیمتها را زیر نظر داشت و آنها را در دفترچه کوچک خود می نوشت و متوجه الگوهایی در رفتار قیمت شد. این کار مقدمه پیشرفت جسی در بازار بود و میتوانست به مرور زمان با مطالعه دقیق و زیاد قیمت، استراتژی معاملاتی شخصی خود را به وجود آورد. او توانست با استراتژی معاملاتی خود قیمتها را پیشبینی کند و با استفاده از این کار توانست ۲۵ هزار دلار در بیاورد و پس از آن به نیویورک مهاجرت کرد و آنجا رسماً در وال استریت شروع به معامله سهام کرد.
دوران وال استریت:
جسی در سن ۲۰ سالگی با استفاده از استراتژی معاملاتی خود ۱۰ هزار دلار به دست آورد اما از آنجایی که او به سیستم خود به طور موقتی پایبند نبود ۱۰ هزار دلار او تبدیل شد به ۲۵۰۰ دلار. در سال ۱۹۰۷ جسی قادر شده بود که سقف بازار را بگوید. او در آخر آن روز 1 میلیون دلار پول آورد. در سال ۱907 یکبار دیگر قوانین خود را زیر پا گذاشت و به حرف تریدر دیگری گوش داد و او از عمد به جسی پیشنهاد غلط خرید پنبه داد. پس از اینکه جسی تمامی قراردادهای پنبه که میتوانست بخرد خرید، معاملهگری که به او این پیشنهاد را داده بود تمام قراردادها را فروخت و قرارداد پنبه سقوط کرد و جسی تقریباً ۹۰ درصد سرمایه خود را از دست داد. او پس از چند سال نه تنها ثروت خود را برگرداند بلکه قادر بود نزدیک به صد برابر بیشتر از چیزی که داشت را به دست بیاورد. در سال ۱۹۲۹ توانست بار دیگر سقف کل بازارها را پیشبینی کند و همینطور قادر بود که ۱۰۰ میلیون دلار سود بدست آورد. به دلایل نامعلومی ثروت به دست آورده خود را به سرعت از دست داد.
اواخر عمر:
در اواخر عمرش برای دفعه سوم و آخرین بار دوباره اعلام ورشکستگی کرد. او دوباره باور داشت که میتواند ثروت خود را دوباره برگرداند اما این دفعه به علت مشکلات خانوادگی که داشت انگیزه خود را از دست داده بود و دیگر اقدامی به برگرداندن ثروت خود نداشت.
راز موفقیت او…
همانطور که در بیوگرافی جسی لیورمور خواندید، بزرگترین علت موفقیت او در بورس تمرکز بسیار بالا به روی هدف بلندمدت خود یعنی معامله گری در بورس بود. او تقریبا ۹۰% عمر خود را صرف این کار کرد و البته باید اشاره کنم که بعد از اینکه استراتژی معادلاتی مناسب خود را برای معاملات پیدا کرد تا آخر به آن پایبند بود و هرگاه که به آن پایبند نبود شاهد ضررهای بزرگی می شد. به عنوان یک تریدر باید این نکته را مد نظر داشته باشید که هر وقت استراتژی معاملاتی مناسب خود را در بورس پیدا کردید تا آخر باید به همان پایبند باشید تا اینکه سراغ استراتژیهای معاملاتی مختلف دیگر روید. این بهترین چیزی است که میتوانیم از لیورمور در کنار تمرکز بسیار بالا بروی ترید یاد بگیریم.
داستان جیم پاول، تریدری که همه چیز را از دست داد…
پسر جوانی بود که کارش را از کارگری در رستورانهای کنتاکی شروع کرد. فراز و نشیب های زیادی در زندگی داشت اما در نهایت تمام سعیش را کرد که وارد آن چیزی شود که به آن علاقه دارد یعنی کار کردن به عنوان تریدر بورس. پس از گذراندن دورههای معاملاتی و کسب تجربه در بازارهای مالی قادر بود که سرمایه خیلی عظیمی برای خود دست و پا کند (البته به این معنی نیست که از روز اول موفقیتهای زیادی داشت.)
از دست دادن همه چیز…!
در سال ۱۹۸۳ معامله ای انجام داد که دقیقاً بازار جهت برعکس را پیش گرفت و تمام هر چیزی که ساخته بود را (به مبلغ یک میلیون دلار) کاملاً از دست داد بعلاوه ۴۰۰ هزار دلار بدهی.
علت شکست او هم این بود که ریسک خیلی زیادی در یک معامله انجام داد و اعتماد به نفس او بیش از حد بالا بود. (مواظب باشید که گول اعتماد به نفستان را نخورید!)
او بعدها اعتراف کرد که علت شکستش در آن معامله این بود که از احساسات خود نتوانست دوری کند و از بقیه تریدرها کمک گرفت و قوانین خود را زیر پا گذاشت و این کاری بود که جسی لیورمور هم انجام داد و نتیجه آن برای هر دو خیلی زیان بار بود. (لطفا الان پند بگیرید!)
شروع یک شروع…
جیم پس از دست دادن همه چیز در بورس تسلیم نشد و دوباره کسب و کار خود را آغاز کرد و از نو شروع به ساخت تمام هر چیزی که داشت کرد. شاید باورتان نشود اما در حدود ۱۰ سال قادر بود که ۳ برابر هر چیزی که در ۳۰ سال گذشته به دست آورده بود، بدست بیاورد!
الان از خود بپرسید که اگر شما بودید چه کار می کردید؟ آیا تسلیم میشدید و افسردگی می گرفتید یا دوباره از نو شروع به فعالیت می کردید؟ آن هم پس از ۳۰ سال تلاش و کوشش و فقط در یک معامله همه چیز را از دست بدهید. یعنی تمام زحمات ۳۰ ساله خود را ظرف چند هفته از دست بدهید! چقدر سخت است؟
شکست خوردن در معاملات بورسی کاملاً طبیعی است اما کنار کشیدن از معاملات و تسلیم شدن، کار افراد بازنده است و باید این موضوع را خیلی صادقانه با یکدیگر به اشتراک بگذاریم. در مسیرتان احتمالا شکست میخورید اما اگر واقعاً یک تریدر برنده باشید و طرز تفکر یک فرد قهرمان را داشته باشید از کار کناره گیری نخواهید کرد بلکه دوباره و دوباره تلاش می کنید و سر انجام زندگیتان قطعاً شبیه سرانجام یک مولتی میلیونر آمریکایی خواهد شد چرا که تفاوت افراد موفق و تریدرهای ناموفق در همین است. آن ها در شکست خوردن و موفق شدن یکسانند اما تنها تفاوتی که افراد ناموفق دارند این است که به محض اینکه شکست می خورند همه چیز را از دست میدهند و منظور از همه چیز روحیه فکری آنهاست.
اعتراف های یک تریدر خبره…!
جیم پاول بعدها در کتاب خود “چه چیزی با از دست دادن یک میلیون دلار آموختم” به علل شکست های خود کاملا معترف شد.
شکست را بجای انکار کردن، قبول کنید قبل از اینکه تبدیل به یک فاجعه شود:
جیم در کتاب خود اعتراف کرد که میتوانست با ضرر کمتر از آن معامله اشتباه خارج شود اما از آنجایی که نمی خواست شکست خود را قبول کند و شهرت خود را از بین ببرد همچنان در آن معامله اشتباه ماند و ضررش بزرگ تر می شد تا اینکه به کل مال او خسارت زد و تمام زحماتش را درون یک معامله از دست داد و به راحتی میتوانست با ضرری کوچکتر از آن معامله خارج شود اما لجاجت کرد و همچنان در آن معامله ماند.
همانطور که خودتان میدانید جیم یک معاملهگر مبتدی نبود بلکه یک معاملهگر فوق العاده حرفه ای بود که سالهای سال تجربه زیادی را کسب کرده است اما همچنان علیرغم حرفه ای بودن، درگیر مشکلات احساسی شد. (این را میگویم که هیچ وقت مغرور نشوید و نگویید که حرفه ای هستید زیرا حتی حرفه ای ها هم درگیر احساسات انسانی میشوند و تصمیمات اشتباه از احساسات اشتباه نشات میگیرد.)
تصمیم گیری خوب از منطق خوب نشات میگیرد نه از احساس:
شریک تجاری پال به او پیشنهاد یک شرکت نفتی را میدهد و به او با هیجان بالا می گوید که این شرکت پتانسیل بسیار بالایی دارد. جیم و شریکش و تمام مشتریانشان همه با هم خرید زیادی از این شرکت می کنند اما سهام شرکت نصف می شود و پس از آن بیشتر می ریزد. جیم می توانست زمانی که قیمت این سهم نصف شد از بازار خارج شود اما از آنجا که نمیخواست شهرتش خراب شود، لجاجت کرد و سهامش را نفروخت و سهام این شرکت نزدیک به ۶ دلار شد!
جیم تمام سرمایه اش را از دست داد و ۴۰۰ هزار دلار نیز بدهی بالا آورد و او بعد ها معترف شد که علت شکستش دو چیز بود:
۱. احساسات انسانی
۲. پیروی نکردن از قوانین تریدری خود
اما راز موفقیت جیم چه بود؟
راز موفقیت پاول سماجت او در کار و هدفش بود اما علی رغم شکست خیلی سنگینی که خورد، آن را شخصی تلقی نکرد و می دانست که میتواند دوباره به جای اول برگردد. کمتر از ۱۰ سال با سماجت خیلی بالا و تلاش و کوشش مضاعف توانست بیشتر از چیزی که در طول ۳۰ سال بدست آورد، کسب کند!